جدول جو
جدول جو

معنی بازپس نشستن - جستجوی لغت در جدول جو

بازپس نشستن(مُ قَ بَ)
عقب نشستن. دنبال روی کردن. سپس کسی رفتن. حرکت کردن: و علی تکین بر منزل بازپس نشیند چنانکه پیش رسول ما حرکت کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 356)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز نشستن
تصویر باز نشستن
نشستن
در جایی قرار گرفتن
گوشه گیری کردن، کنار رفتن
در گوشه ای نشستن و دست از کار برداشتن در زمان پیری
فرهنگ فارسی عمید
(مُ مَ دَ)
بازپس گذاشتن. بازپس نهادن. ذخیره کردن.
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ قَ)
عقب گشتن. برگشتن. بازگردیدن. مراجعت کردن. تقهقر:
آن بخارم بهوا بر شده از بحر به بحر
بازپس گشته که باران شدنم نگذارند.
خاقانی.
چو جبریل از رکابش بازپس گشت
عنان برزد ز میکائیل بگذشت.
نظامی.
بازپس گرد و کار خویش بساز
دست کوتاه کن ز رنج دراز.
نظامی.
وز آنجا بازپس گشتند غمناک
نوشتند این مثل بر لوح آن خاک.
نظامی.
تب باز ملازم نفس گشت
بیماری رفته بازپس گشت.
نظامی، روی خوش نشان دادن. بشاشت نمودن:
مجنون کمر نیاز بندد
لیلی برخ که بازخندد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ کَ دَ)
عقب نشستن، پائین نشستن، با هم نشستن، قبول کردن. راضی شدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به واپس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز نشستن
تصویر باز نشستن
بر کنار رفتن از کار و خدمت تقاعد، گوشه گیری کردن
فرهنگ لغت هوشیار